شیار 143 حالا دیگر پُر شده بود و کمتر میشد تن لخت زمین را دید. تا روی آب آسمانیرنگ میان شیار هم نشسته بودند؛ آب به جا مانده از باران. ابوالفتح نرم خود را بیخ دیوار خیزاند و بغل به بغل نعمتالله نشست. زانو را خم کرد و دستها را بر آینۀ زانوها گذاشت. خاک و دولخ، میان ریشهای نورسش نشسته بود؛ میان ابروهای پهن و بلند، مژههای برگشته. حالا زلفهای شبقرنگ موجدارش، خاک گرفته و نمد شده بود. به آسمان نگاه کرد. چشمها به سرخی افتاده بودند. هیچ تشویشِ عاقبتِ کارش را نداشت؛ هر چه پیش آید خوش آید. هرچند که آقا جان پیر دنیادیدهاش چشم به راه آمدنش بود. چه بسا که تاب کشته شدن پسر را نداشته باشد؛ آخرین پسر، تهتغاری. با آنها کنار میآمد. تیمارشان میکرد. گهگاه که از دستش میآمد غذا میپخت. خانه را آب و جارو میکرد. بچهها همه رفته بودند، سر و سامانی گرفته و به خانۀ سر و همسر و اولاد. ابوالفتح بود که مانده بود؛ ثمرۀ آقا جان و ننۀ سالدارش.
مهرآوین یکی از وبسایتهای زیرمجموعه آرشیو مرکزی حوزه هنری است. هدف از راهاندازی این وبسایت، دسترسی آسان، سریع و رایگان به گزیده تولیدات هنر انقلاب از سالهای نخستین تا به امروز است. تلاش گروه مهرآوین این است تا ضمن معرفی انواع آثار هنری و ادبی، دسترسی مخاطب را به گنجینه آثار هنرمندان که در آرشیو حوزه هنری نگهداری میشود، فراهم کند.